به گزارش خبرگزاری حوزه، هشتم ربیع الثانی سال ۲۳۲ هجری قمری منزل حضرت امام هادی علیه السلام غرق شادی و نور و فرشتگان الهی دور گهواره امام حسن عسکری علیه السلام در طوافند. در این عید فرخنده اشعار زیبایی پیشکش خوانندگان محترم می نماییم:
بر محو کننده سیاهی صلوات
بر حافظ دانش الهی صلوات
ذکر حسن عسکری ،آرام دل است
بر مژده ی پایان تباهی صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
بر عسکری آن نور ولایت صلوات
بر آن گل گلزار رسالت صلوات
خواهی که خدا گناه تو عفو کند
بفرست بر آن روح کرامت صلوات
« اللّهم صلّ علی مُحمّد و آلِ محمّد و عجّل فرجهم »
دوباره دفترِ شعرم پر از «حسن جان» است
به سرزمینِ غزل واره؛ واژه باران است
چه ریسه ای ست، که تسبیحِ نور، بافته اند
برای ذکرِ من امشب ستاره بندان است
به عشقِ آمدنِ این سُلاله ی رضوی
نباتِ شعرم، سوغاتیِ خراسان است
همان که چهره ی او سُرَّ مَن رأی ست، رسید
به نورِ مقدمِ او کور، چشمِ شیطان است
کریم زاده و مانند مجتباست، کریم
هر آنکه در نَزَد این خانه را پشیمان است
اگر چه شُهره ی خلق اند سامرایی ها
ولی گداییِ او شغلِ اهلِ ایران است
به حج نرفت، ولی کعبه نیز، می دانست
که او مجاورِ هر روزِ صاحبِ خانه ست
زیارتِ حرمش با ظهورِ فرزندش
تمام خواسته ی ما؛ هم این و هم آن است
اگر چه شاد، ولیکن پُر از غمیم، همه
و بدترین غمِ این روزگار، هجران است
خدا کند که بگویند، در شب میلاد:
شب جداییِ از یار، رو به پایان است
رضا قاسمی
آمدی دریا شدی غرق خجالت شد سراب
دستهایت ماه را بیدار کرد از نازِ خواب
باز هم تا ناکجای عرش نورانی شد و
مهربان برداشت دستِ حق نقاب از آفتاب
آنچنان گسترده کردی ساحتِ تفسیر را
در دلت قران ورق خورد و شدی أُمّ ٱلکتاب
در مدینه بودی، اما همزمان پیچیده بود
لحظهٔ میلاد تو در سامرا بویِ گلاب
سجدهٔ شکر زمین پاکی به بار آورده بود
آیه آیه میرسید از عسکری انگورِ ناب
عشقِ گندمگونِ عالم! یا أباٱلمهدی (عج) سلام
مجتبایِ ثانیِ حق! حضرت ِ عالیجناب
یازده بار است باران از نگاهم میچکد
کاش میدادی همین امشب سلامم را جواب
در خیالم باز هم پر میکشم تا مرقدت
مرحمت کن باز اسمم را بیاور در حساب
یک حسن (ع) کنج بقیع و یک حسن (ع) در سامرا
هر چه حاجت داشتم آوردم و شد مستجاب!
مرضیه عاطفی
از تو در نسل حسین ابن علی آمد حسن
شادمان از این ولادت بوده صد درصد حسن
توشدی ابن الرضای سوم این خاندان
پس نوشتم سامرا ابن الرضا، مشهد حسن
با دلیل آقای ما نامت حسن برداشته
آخر این حد سائل و محتاج می خواهد حسن
هیچ کس نشنیده که سائل به هر دینی، شود
از جوار مضجع تو دست خالی رد حسن
هشت جنت را اگر یک جا ببخشد حق به من
تو نباشی ارزنی حتی نمی ارزد حسن
آن حسن که نه حرم، نه صحن، نه گلدسته ای
لااقل داری به عشق آن حسن گنبد حسن
خلق می گویند خورشید آمده روی زمین
وقتی از کوچه شبیه ماه می آید حسن
فاطمیه آمده دنیا ز بس که مادری ست
از همین آغاز داد از داغ زهرا زد حسن
محسن صرامی
دوباره پای غزل سویتان دوان شده است حروف واژه عشقم ترانه خوان شده است
ردیف و قافیه هایم فقـط به ذوق شماست که اینچنین همه همرنگ آسمان شده است
زبان رو به سـوی قـبـله مانده و طبعـم به جان رسیده و انگار پرتوان شده است
فـضای آبـی شـعــرم نــثـار مـقــدمـتـان بهـار هم به قـدوم شما جوان شده است
نَــمی ز بــارش حُـسن شـمــا و آل شما کتاب شعر و غزلهای شاعران شده است
فضای شعر، پر از لطف بی کرانه توست
کرم نما و فرود آ که خـانه خانه توست
چه مـنّـتـی به سـر خـلـقـت خــدا داری اگر به چشم زمین پای خویش بگذاری
سـحـاب رحـمـتـی و پـای آسـمـان خــدا کـنار می کشد آن سـاعــتی که می باری
تو آخـرین گل یـاسی که نـقـش هایت را به کوچـه بـاغ قــدیـمی شهـر می کاری
پس از تو صبح مدینه دگر نخـواهد دید طـلـوع نـسـل خـدا را زمـان بــیـداری
لبان حضرت هادی پُر از ترانه توست
کرم نما و فرود آ که خـانه خانه توست
محمد بیابانی
گـلـشن تـوحـیـد آبـاد امـام عسکری ست دل بهشت نور با یاد امام عسکری ست
جنت موعـود میـعـاد امام عسکری ست مژده یاران عید میلاد امام عسکری ست
کیست این مولود فرزند علی مرتضاست
قرة العین علی بن جـواد بن الرضاست
دُرّ ده دریـا و بـحــر یک دُرِ ناب خــدا نجل هادی آفـتاب حُسن مصبـاح الهدی
رهروان را رهنما و رهـبران را مقـتدا سرّ بعد از انـتـهـا و نـور قـبـل از ابتدا
هم زکی هم عسکری هم نام نیکویش حسن
رخ حسن خُـلـقـش حسن خَـلـقـش حسن
ماه ده برج شرف خورشید حُسن پنج تن عسکرش جن و ملایک خود ولی ذوالمنن
مهراو شیرین تر است ازجان شیرین دربدن نام نیکویش حسن چشم و چراغ بوالحسن
صد بهشت لالۀ تـوحید در لبخند اوست
عالـمی در انتـظار مقـدم فـرزند اوست
گر چه عمری درمیان دشمنان تبعید بود دوستان را رهنما در عالم تـوحـیـد بود
در درون ابرهای تیرگی خورشیـد بود شیعه را در موج ظلمت پـرتو امید بود
با وجـود آن بهـیـن نجـل بتـول طاهـره
کـعـبـۀ امّـید خـلـق عـالـمی شد سـامـره
نقش وجه الله اعـظـم حُـسـن بی مانند او می درخشد یک محمد نـور در لبخند او
گـردن تـسـلـیـم خـلـقـت تا ابد در بند او حجة بن العسکری گوید منـم فـرزند او
با وجود آن همه تـبعـید و دوران کمش
ریزه خوار سفرۀ فضل و شرف شد عالمش
ای فروزان ماه عالم در حجـاب سامره گـشتـه بر دور مـزارت آفـتـاب سـامره
بـوتـراب بـوتـرابــی در تـراب سـامـره ابر رحمت گشته از فیضت سحاب سامره
اخـتـران آسـمـان در ظلّ دیـوار تـوأنـد
آسـمـانی ها زمـین بـوسـان زوّار تـوأنـد
سامره یک آسمـان توحید دارد در بغل سـامــره یک کعـبۀ امـیـد دارد در بغـل
سامره دو ماه و دو خورشید دارد در بغل سامره ماهی که نتوان دید دارد در بغل
روز و شب دائم سلام خلق و حیّ داورت
بر تو و باب تو و برعمّه و بر همسرت
باب تو همچون تو وجه الله ذوالمن پرورد عمه ات در وادی جان طور ایمن پرورد
مکتب مهر و وفا در قلب دشمن پرورد نرگست ریحانه چون مهدی به دامن پرورد
فرشیان در عرش می گردند گرد حائرت
روح می گیرند از فیض دعـای زائـرت
ای قرار دل که دل شد بی قرارت یا حسن جان خوبان جهان یکسر نثارت یا حسن
ماه نرگس بوسه گیرد از مزارت یا حسن روح، مرغ کوچکی در شاخسارت یا حسن
ده ولی الله اعـظـم را ســرور سیـنـه ای
یک جمال و چارده خورشید را آئینه ای
تا گشودی لب، بهار معـرفت آغــاز شد مرغ جان بر شاخسار علم در پرواز شد
رهروان علم را پیـوسته کـشف راز شد سرّ کفر افشا شد و مشت نصارا باز شد
ای فدای دانش و فضل و کمال و علم تو
می طراود خُلق و خوی مصطفی از حلم تو
خاک راه زائرت از مشک و عنبر بهتر است ریگ صحرایت زلعل و درّ و گوهربهتراست
مهر تو از کل نعمت های داور بهتر است مدح تو از جان شیرینم به پیکر بهتر است
هرکه بودم هرکه هستم یا امام عسکری
خویشتن را بر تو بستم یا امام عسکری
گرچه خارم سر بر آوردم ز بستان شما با عـنـایـات شما گـشـتـم ثـنـا خوان شما
رنگ و بو بگرفتم از باغ و گلستان شما این من و دست تهی این لطف و احسان شما
تا ثـنـا خـوان شـمـایم سـرفـراز عـالـمـم
دست بـوس مـیـثـم دار ولایت، "میثـمم"
استاد غلامرضا سازگار










نظر شما